خدایا به آنان که دوست می‌داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به آنان که دوست تر می‌داری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر!

 

امروز روز بسیار قشنگی برای من بود. یک روز به یاد ماندنی. از اینکه خیلی از کسانی که خیلی دوستشان دارم را همه را یکجا به هم می‌دیدم و از اینکه می‌دیدم همه به هم برای خوشحال کردن من اینجا کنارم هستند احساس غرور و خوشحالی خاصی داشتم.

وقتی پریشب بهزاد به من زنگ زد و گفت که شنبه شب به مناسبت تولدت می‌خوایم با هم بریم بیرون و شام رو با هم باشیم خیلی دلسرد جواب دادم ول کن بابا بهزاد از ما گذشته. ولی وقتی گفت که مدت زیادیه با هم نبودیم و الان به یه بهونه‌ای می‌خوایم دور هم باشیم قبول کردم که به یاد ایام قدیم با رفقا دور هم باشیم.

وقتی به محل قرار اومدم اصلا انتظار نداشتم اون همه آدمو اونجا ببینم. یعنی تقریبا همه آدمهایی که فکر می‌کردن من خوشحال میشم ببینمشون رو گفته بودن و همه هم اومده بودند. غیر از دوستان و بچه‌های دانشکده فنی که خیلی از اومدنشون حوشحال شدم، پویان و شیوا و شهاب و آیدین و پیمان و بهروز اومدنشون برام خیلی غیر منتظره بود و واقعا تا چند دقیقه واقعا شوکه بودم. دیدن مهرداد –برادرم- هم واقعا واسم جالب بود. هدایای خیلی قشنگی گرفتم مثل کیف پول و جاکلیدی درسا، قاب عکس، شکلات، ادکلن خفن، پیرهن، کلاه، خودکار پارکر و ... ولی 2 تا چیز خیلی بهم چسبید. یکی هدیه‌ای که بهروز عزیز بهم داد،‌یعنی نقشه PCB یکی از قسمتهای مهم پروژه‌ام به نام Ramp Generator که واقعا خیلی بهم حال داد. یکی هم کارت قشنگی که بهمن، خورشید و زهرا درست کرده بودند. این عکسشه. مطمئنا تا آخر عمر هر بار که این کارتو نگاه کنم یاد این شب و دوستانی می‌افتم که همه شون یه نیت داشتند و اونم اینکه منو خوشحال کنند.

 


از بهزاد امینی عزیز که بانی این برنامه بود و تمام زحمات را اون کشید یک دنیا ممنون. همینطور از احسان عزیز که مثل همیشه زحمت هماهنگی برنامه‌ها رو کشید. از همه بچه‌هایی که اومدن و اونایی که نبودن و دلشون با من بود،‌ مثل محمد عزیز(برادر خوبم)، رامین عزیز و استاد عزیزم آقای نشاط که وقتی اونجا بودم زنگ زد و بهم تبریک گفت تشکر می‌کنم و امیدوارم که بتونم دوست خوبی برای همه‌شون باشم.

 

سلامتی!


تقدیم به همه کسانی که کسی رو ندارند تا به سلامتی‌اش بنوشند!

 

به سلامتی کرم خاکی! نه به خاطر کرم بودنش، به خاطر خاکی بودنش!

به سلامتی دیوار! که هر مرد و نامردی بهش تکیه می‌کنن!

به سلامتی مورچه! که تا حالا کسی اشکشو ندیده!

به سلامتی خیار!‌ نه به خاطر «خ» اش، به خاطر«یار»ش!

به سلامتی گاو! چونکه نگفت «من»،‌گفت «ما»!

به سلامتی شلغم! نه به خاطر «شل»ش به خاطر «غم»ش!

به سلامتی کلاغ! نه به خاطر سیاهیش، به خاطر یه رنگیش!

به سلامتی سگ! نه به خاطر پارس کردنش،‌به خاطر وفاش!

به سلامتی هر چی نامرده! که اگه نامرد نباشه مردا شناخته نمیشن!

 

این تیکه هم برگرفته از فیلم اعتراض ساخته مسعود کیمیایی:

 

سلامتی 3 تن، ناموس و رفیق و وطن

سلامتی 3 کس،‌زندونی و سرباز و بی‌کس

سلامتی باغبونی که زمستونو از بهار بیشتر دوست داره

سلامتی آزادی، سلامتی زندونی‌های بی‌ملاقاتی

 

یاد و خاطره قهرمان کوهنوردی ایران گرامی!

 

محمد سرش را بالا کرد و برای بار آخر قله را تماشا کرد. این نگاه با همه نگاهها فرق داشت. چیزی تا قله نمانده. 150 متر یا شاید هم کمی کمتر. در ارتفاع 7950 متری نفس کشیدن خیلی سخت است چه برسد به آنکه بخواهی در میان آن همه برف از آن دیواره صعب‌العبور هم بالا بروی. مقبل چند متر آن طرف‌تر به دنبال محمد بود تا در عین جوانی افتخاری بزرگ کسب کند. در پشت این دیواره حسن و داوود هم حمله نهایی به قله را از جناحی دیگر آغاز کرده بودند. حسن چند دقیقه قبل برای بار آخر از محمد و صعود سختش فیلمی گرفت. ناگهان صدایی آمد. صدا قطع نمی‌شد. صدای بهمن بود. بهمن با سرعت وحشتناکی به پایین می‌آمد. ناگهان دو قهرمان را بلعید و به روی برفها کشاند. تا ارتفاع 7000 متری سقوط کردند.

شبی که ایرانیان مست پیروزی بر آمریکا در جام جهانی بودند محمد و هم‌نوردانش چه قهرمانانه پرچم ایران را بر فراز بام دنیا به اهتزاز در آوردند. این محمد نیمه‌جانی که در در ارتفاع 7000 متری گاشر بروم به زمین افتاده بود و در پشت بی سیم ناله کمک کمکش به گوش اقبال افلاکی می‌رسید، ‌هیچ شباهتی به قهرمانی که لوتسه را بدون کپسول اکسیژن فتح کرده بود نداشت. گروه امداد رسیدند. آنان نیز قهرمانانه محمد نیمه‌جان را به امید بهبودی بر روی برفها بسکت کردند و بعد از 5 روز راهپیمایی سخت به جایی رساندند که هلی‌کوپتر می‌تواسنت آنجا برای لحظاتی فرود آید تا او را به بیمارستان شفا منتقل کند. آخرین باری که محمد حرف زد وقتی بود که حسن نجاریان پشت دوربین از او پرسید محمد جان خوبی؟ محمد هم با صدایی ضعیف جواب داد خوبم، خوبم. بعد محمد خاموش شد و فقط 14 روز در بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد. محمدی که کسی به یاد نداشت او از ویتامین‌های کمکی و قرصهای تقویت کننده استفاده کند، حتی برای نفس کشیدن به دستگاه احتیاج داشت. وای چه دردناک است. در گوشه کوله‌پشتی محمد پرچم ایران بود تا بر روی پنجمین قله بالای 8000 متری که توسط ایرانیان فتح می‌شد به اهتزاز در آورد. اما افسوس که این پرچم برای همیشه در کوله او ماند و محمد بار دیگر چشم نگشود تا به دنیا و کوه لبخند بزند. آری محمد رفت…

یک سال گذشت. 26 مرداد برای همه کوهنوردان و دوستداران کوه روزی تلخ و فراموش نشدنی است. روزی که قهرمان بی مثال کوهنوردی ایران اسیر بهمن شد و از میان ما پرگشود. هر کسی سعی کرد تقصیر را بر گردن دیگری بگذارد. یکی تقیر را بر دوش سرپرست گروه نهاد، یکی بر دوش فدراسیون و دیگری بر امکانات ناچیز کوهنوردان. ولی مهم یک چیز بود و آنهم اینکه محمد اوراز رفت.

محمد رفت اما یادش با ماست. محمد تا ابد افتخار ایرانیان خواهد بود. او که برای اعتلای نام ایران به گاشربروم سفر کرد، یک قهرمان ملی است و همه ما یادش را گرامی خواهیم داشت. راهش مستدام.

قسمتی از دست‌نوشته‌های محمد در صعود به اورست را در زیر بر گرفته از وبلاگ کوه قاف بخوانید:
کمپ اصلی در یک محوطه بسیار خشن مورنی و یخچالی قرار دارد. و دورتادور آن با کوههای بلند و یخچالهای خشن بر روی آنها احاطه شده. کمپ اصلی در یک هلال بن بست قرار دارد، که دقیقا در ابتدای آبشار یخی و زیر کوه پوموری میباشد. تمام اطراف کمپ اصلی از مورنهای بی ثبات و ریزشی تشکیل شده است. و پی در پی از تپه های اطراف سنگهای ریز و درشت در حال ریزش به دره ها میباشند و سرو صدای وحشتناکی را ایجاد میکنند. گه گاهی بهمنی یا بخشی از یخچالی فرو میریزد و تمام منطقه را میلرزاند. یخچالهایی بالای سرمان هستند که اگر فرو بریزند عواقب ناخوش آیندی را به بار خواهند آورد. زیر پایمان دائما سر و صدا می آید و انسان خیال میکند همین حالا زمین دهان باز میکندو می شکافد. در کاسه کمپ اصلی گویی ابرها گیر افتاده اند و مانندببری خشمگین خود را به در و دیوار قفس میزنند. انسان با نگاه به این منطقه تصور میکند که شاید بمب اتم در اینجا منفجر شده است و گویی نظم ناظم براینجا حاکم نیست و نبوده است. هیچ چیز در سر جای خود نیست و همه چیز به هم خورده. شخص وقتی به اینجا پا میگذارد خیال میکند که از هستی بریده و به نیستی قدم گذاشته است. در اینجا مرگ به خوبی احساس میشود. اگر کسی جسارت شوخی با مرگ را نداشته باشد به طور حتم اگر شکار طبیعت خشن نشود دق مرگ خواهد شد. کسانی که قصد صعود قله را دارند بایستی مرگ را به تمسخر بگیرند در غیر اینصورت جریان برعکس خواهد شد......

نمردیم و آدم مهم شدیم. دیروز یه ای-میل دریافت کردم که واسم خیلی جالب بود. یه دوستی که من و ایشون همدیگه رو اصلا نمی‌شناختیم به من ای-میل زده بود و گفته بود که از طریق جستجو در اینترنت در مورد VCO ها و مخصوصا DRVCO با وبلاگ من آشنا شده و بعد مطالبی که از من راجع به این قضیه خواسته بود. من برام جالب شد و رفتم توی گوگل زدم DRVCO نتیجه اینکه دومین سایتی که پیدا شد وبلاگ من بود. الان که می‌خوام اینو بنویسم یه بار گفتم امتحان کنم که ضایع نشم ولی الان گوگل پیدا نمی‌کنه نمیدونم چرا. ولی اگه به سایت yahoo  یا Altavista برین و بزنین DRVCO‌ عنوان اولین سایتی که پیدا میکنه اینه : «وب نوشته‌های عمو بهزاد» البته این جستجو مربوط به این نوشته است.

بسوی المپیک

 

بازیهای المپیک از امشب رسما آغاز می‌شوند. بازیهایی که مهمترین رویداد ورزشی در جهان محسوب می‌شود و بی‌شک مدالهای آن بالاترین ارزش را در بین مدالهای کسب شده توسط یک ورزشکار را داراست. المپیک جدا از مسائل ورزشی از اهمیت اقتصادی فوق‌العاده‌ای هم برخوردار شده است. به گونه‌ای که برگزاری چنین مسابقاتی آنچنان در‌آمدهای اقتصادی سرشاری برای کشور برگزار کننده داراست که می‌تواند حتی به شکوفایی اقتصادی آن کشور منجر شود. نکته‌ای که به خوبی در مورد آتن پیداست و آثار مثبت این شکوفایی در شهر آتن و کل کشور یونان مشهود است. ایران این بار با 39 ورزشکار که همگی در ورزش‌های انفرادی هستند پا به عرصه المپیک می‌گذارند. آرش میر‌اسماعیلی پرچمدار ایران بدون حضور در المپیک بخاطر قرعه با نماینده اسرائیل از مسابقات کناره‌گیری کرد. به امید موفقیت سایر ورزشکاران ایران.

حکایت اورکات!! نقل از دو هفته نامه الکترونیکی شاتوت

اولین قدم برای بچه باحال شدن شما این هست که رفیقتون که عضو اونجاست دعوت نامه براتون بفرسته. بعد که شما برای ثبت نام رفتین یه هو میبینین چند فرم به زبون خارجی هست ولی شما که اندازه بز هم زبون خارجی بلد نیستین. برای همین میرین سراغ لغت نامه های خارجی ولی متوجه میشین که بازم اندازه بز هم نمیفهمین. واقعا چقدر عجیبه این اورکات. جلّ الخالق. بالاخره تو فک و فامیل یه نفر رو پیدا میکنین که زبون خارجی بلده. بد هر قسمت رو باید خیلی خفن پر کنید که یعنی شما خیلی بچه باحالین. مثلا شما هم مثل هر ننه قمر دیگه ای از خصوصیات شخصی شما clever و quite witted هست. برو تو آیینه به اون قیافت نگاه کن. تو باهوشی؟ آخه قشنگ تو میای یه کلمه حرف بزنی نفس تنگی میگیری و آب دهنت تا زانوت داره کش میاد.
یا مثلا تو قسمت موسیقی مورد علاقت باید اسم های خواننده های اجق وجق که هیچکی نمی شناسه رو بنویسی.. خدایی نکرده ایرانی ننویسی ها... اگه آهنگای بچه باحالای الان رو میخوای هم باید
muse, radiohead , anathema , tool , opeth رو بنویسی. آره منم میدونم یه دونه از آهنگاشم گوش نکردی ولی بنویس. هر کی هم ازت پرسید اینا چیه نوشتی بهش بگو " این گروها واقعا در زمینه موسیقی غوغا کردند". بعد هر سوالی پرسید هی همین جمله رو تکرار کن دیگه بیخیال میشه.

برای فیلم های مورد علاقت که فیلم پدر خوانده یک و دو و سه که رو شاخشه. بعد دو سه تا فیلم ایتالیایی هم بزن تنگش. در ضمن من یه نکته مهمی رو گوش زد کنم که لزومی نداره تو فرم شما هر جای خالی که میبینین پر کنید. من مثلا یه فردی رو دیدم که اینقدر اُس و مشنگ تشریف داشت که شماره تلفن خونه و موبایل باباش رو با آدرس خونه نوشته بود. دیگه جو نگیره .

بعد می رسیم به عکس. شما باید برین آلبوم عکساتون رو زیر و رو کنید تا یه عکس قشنگ و خوشگل و اینا پیدا کنید. بعد از کلی جستجو می بینید که عمراً همچین عکسی وجود نداره. تو همه عکس ها به طرز عجیبی شما عین یه تیکه مدفوع افتادین. چون شما اصولا آدمی هستید که تو عکسا بد میفتین. خدایی نکرده شما زشت و انتر نیستی.. ابدا. برای همین باید بیخیال عکس های در دسترس باشین و ابتکار بزنین. نحوه ابتکار زدن این هست که کله رو با تیغ کچل کنید و از پشت از کله عکس بگیرین. این یعنی شما خیلی خفن و باحالین.یا نمیدونم فوتوشاپ رو بردارین عکستونو فِدِر بزنین.. دماغ و کوچیک کنید و از این کارا.اگه دیگه خیلی جواط و پرت باشین میتونین برای با مزه بازی عکس آدمای معروف رو بزارین. مثلا به جای عکستون عکس امینم یا جیمز هتفیلد یا دیوید بکهام و ... رو بزارین و وای چقدر هم خندس. من الان یادش میفتیم از زور خنده نمیتونم درست تایپ کنم. یه جور دیگه عکس هم که بیشتر به درد خانوم های عزیز میخوره اینه که مثلا عکسای بدون لباس و اینا از خودشون بگیرن. کسایی که این کارو میکنن یعنی اینکه واقعا روشن فکرن.. فقط محض احتیاط موقع عکس یه پاکت سرشون بکشن که تو ذوق بیننده نخوره. دقت کنید که هر چی شما لخت تر باشین روشن فکر ترین. مثلا من همین چند وقت پیشا یه خانوم محترم و خیلی روشن فکر ایرانی رو دیدم. این خانوم اینقدر روشن فکر بود که فکر کنم صاحب مکتب هم بود. من خودم شخصا ارادت عجیبی نسبت به خانوم های روشن فکر دارم. به غیر از روش های بالا میتونید از اعضای مختلف بدن هم عکس بگیرین. مثلا پاهاتونو آب و جا رو کنید و لاک بزنین و از کف پاتون عکس بگیرین و خوشحال باشین. یا اینکه اگه دوربین عکاسی یا چیزی از این قبیل دارین توی عکس به طرز فجیعی تابلو کنیدش. بعضی آدم های دلقک هم هستن که به جای عکس خودشون عکس جک و جونور و سگ و .. اینا هم میزارن. به علاوه اینا هم میتونید عکسی که تو کشور خارج گرفتین تو اورکات بزارین و زیرش هم پر رنگ بنویسین "من در کشور خارج" فقط هر کاری می کنید دیگه از جلوی عکستون میله زندان رد نکنین بعد بنویسین wanted .. باباخیلی ضایع و جواطه دیگه.. اه.

اگه شما تا اینجا رو درست اومده باشید دیگه بقیه کار خیلی آسونه. تو الان تقریبا یه نیمه بچه باحال هستی. قدم بعدی اینه که باید راه بیفتی توی اورکات عین گاو همه رو add کنی. روی کلمه گاو دوباره تاکید میکنم. اصلا نگاه نکن طرف رو می شناسی یا نه. فقط هدف تو اینه که عدد کنار Friend باید بالا بره.. همین. احتمالا در این مسیر شما با مانع هایی هم مواجه میشین که مثلا بعضی ها محل سگ هم به شما نمیزارن یا حتی Ignore می کنن. ولی شما اصلا دلسرد نشین و به خدا توکل کنید زیرا دل آرام گیرد به یاد خدا.

برای اینکه مردم فکر نکنن شما آدم چلمنگی هستین و فکر کنن شما خیلی حالیتونه و اینا باید تو گروه های مناسبی عضو بشین که همون my communities هست. تو این گروها یه ذره چرخ بزنین بعد عکس هر آدم پیری رو دیدین که خیلی متفکر هست جوین بشین. چرا؟ چون احتمالا سیاست مدار بوده یا آزادی خواه و کلی هم کلاس داره. هر اسمی هم دیدین که آخرش یسم داره که احتیاط واجب باید جوین بشین. هر کی هم ازتون پرسید که این کیه ؟ شما بگین " این افراد واقعا در زمینه سیاست غوغا کردند. " هر سوالی پرسیدند هی اینو تکرار کنید بعد اگه دیدین داره تابلو میشه بگین"این امر اجتناب پذیره برای همین من مشمئز شدم" این دیگه خیلی خفنه.. اینو بگی یارو کم میاره و پی میبره که تو واقعا کارت درسته. بعد در ضمن مرتب برای شما میل میزنند که :
« اگر متولد سی ام اسفند هستین عضو گروه متولدین سی اسفند شوید.»
« اگر پشم های پای شما قرمز هست عضو گروه پشم قرمزان شوید.»
« اگر پدر شما اخلاق بدی دارد عضو گروه پدر سگان شوید»
« اگر شما به حسن علاقه دارید عضو گروه طرفداران حسن شوید»
« اگر رو بازوی چپ مادر شما جای گاز پسر همسایه هست عضو گروه مادر به خطاهان شوید.»
این گونه میل ها واقعا میل های جالبی هست و آدم از دیدنشون خستگی روزانه از تنش بیرون میره.

یادت باشه که باید تو fan همه باشی. چون وقتی fan همه هستی یارو تو رو درواسی قرار میگیره و اونم fan تو میشه. اینجوری حداقل fan هات زیاد میشه. واسه قلب و یخ و اون کله زردا هم نگران نباش. منم درد تو رو میدونم. میدونم که میری تو دستشویی و نگاه میکنی و میگی آخه من که اون اصلا کاری رو ندارم پس چه طوری می تونم از اون قلب های سکسی بگیرم. یا مثلا با مزه ترین تیکه من تو عمرم این بوده که به یه دختره تو خیابون گفتم "سامانتا.. پپسی میخوای یا فانتا ؟" بعدشم یک ساعت و نیم خندیدم. اما نگران نباشین. برای شما برنامه ویژه ای در نظر گرفته ایم. بله برای این کار باید شما با رفیق های جوادتون جمع بشین و همه به هم هی یخ و قلب و از این چیزا بدین. بعد مال همتون زیاد میشه بعد هر کی شما رو میبینه میگه یا حضرت عباس(ع)... چقدر اینا بچه باحالن.

به غیر از موارد بالا شما باید برین پیش دوستاتون و هی نظرای خوب خوب براشون بدین. که همون Testimonials هست.حتما در این مواقع یک عدد دسمال یزدی داشته باشید که باعث تسریع در باحال شدن شما می شود و تا آنجایی که میتوانید آن عضو مبارک را مالش دهید. من به علت ذیق وقت قبلا چند نمونه آماده کردم که توجه شما را به آن جذب میکنم.
« در مرداب تنگ و تاریک زندگی غرق بودم که دستی نورانی به طرفم اومد و منو نجات داد. اون دست کسی نبود به جز حسن.. حسن بهترین دوست منه. دوستدار همیشگی تو ثریا »
« داشتم از خیابون رد می شدم که نزدیک بود ماشین بهم بزنه... ثریا بهترین دوست منه. ارادتمند تو حسن.»

وقتی به دنیا اومدی، گریه می کردی

و هر کسی که اطرافت بود می خندید

یه جوری زندگی کن که آخرش تو کسی باشی که میخندی و هر کسی که اطرافته گریه کنه.