دیشب توی حس بودم. یه چیز تو مایه‌های پروانه‌ای!! این خونه پویان اصولا همچین حسهایی رو در آدم زنده می‌کنه. به دور از دغدغه و هیاهوی روزانه دیشب خلوتی داشتم با خودم. سیر در گذشته و حال و آینده. بیم‌ها و امیدها شب من رو پر از تلاطم کرده بود. به سراغ حافظ هم رفتم تا باهاش حالی کرده باشم. حافظ رو باز کردم نه به قصد فال و با نیت قبلی . فقط دوست داشتم تا حافظ با من حرف بزنه. این غزل اومد:

 

همای اوج سعادت به دام ما افتد

اگر تو را نظری بر مقام ما افتد

حباب‌وار براندازم از نشاط کلاه

اگر از روی تو عکسی به جام ما افتد

شبی که ماه مرا از افق شود طالع

بود که پرتو نوری به بام ما افتد

به بارگاه تو چون باد را نباشد بار

کی اتفاق مجال سلام ما افتد

چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم

که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد

خیال زلف تو گفت که جان وسیله مساز

کز این شکار فراوان به دام ما افتد...

 

دیشب یه کم حالم هم گرفته بود، تا اینکه نوبت به این بیت رسید

 

به نومیدی از این در مرو، بزن فالی

بود که قرعه دولت به نام ما افتد

ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ

نسیم گلشن جان در مشام ما افتد

 

کلی با این شعر حال کردم. یادم افتاد که استاد شجریان این شعر رو در جان عشاق هم خونده. وقتی هم یکبار با اجرای استاد این شعرو شنیدم دیگه پر از احساس بودم.

 

در ضمن صابرعزیز امروز تولدشه. کسایی که تولدشون 31‌ام یه ماهیه خیلی باحالن. مثل صابر. ایشا همیشه شاد و برقرار باشه.

 

امروز روز خیلی خوبی بود! جواب مثبتی از یکی از قسمتهای مهم پروژه فوق لیسانسم بالاخره تونستم بگیرم. بعد از اینکه هفته پیش DRVCO مربوط به پروژه‌ام رو تست کردم و جواب نداد کلی افسرده شدم و نگرانی اینکه اگه جواب نده چه کار باید کرد،‌ کمی ذهنم رو مشغول کرده بود. به لطف تجربه استاد نشاط که زحمت زیادی تا اینجا واسه من و پروژه‌ام کشیده امروز صبح مدار DRVCO رو بستیم و بعد از چند بار کشمکش و در حالی که یکبار فکر کردیم آی-سی مهم مدار سوخته ولی بالاخره مدار رزنانس کرد و در 01/11 گیگاهرتز خروجی با قدرت dBm2+ داد که کاملا مطلوب و لذت بخش بود. به قدری خوشحال شدم و که از همه خواستم به هیچی دست نزنند و رفتم از خونه دوربینم رو آوردم و سریع از خروجی نازنین مدار عکس گرفتم. این عکس اول خروجی مدار VCO و عکس پایین هم دو عکس از خود مدار و Setup آزمایش.

 



شب هم به اتفاق مهربون‌ترین آدم دنیا یعنی رامیار رفتیم شام خوردیم. اسم رستورانش رو یادم نیست ولی خب کلی حال داد. الانم که دارم اینا رو می‌نویسم دارم با رامین چت می‌کنم و گفته که از دیروز به جمع خوانندگان وبلاگ اضافه شده. واقعا دمش گرم! امیدوارم که دوستای خوبم رو اینجا ببینم.

تا بعد...

 

 

فرودگاه دو بخش داره که با هم 20 متر فاصله ندارند ولی حال و هوا از زمین تا آسمون فرق داره. همین 2-3 هفته پیش که رامین رفت در بخش مسافران خروجی، یادم نمیره که همه حالشون گرفته بود. تو این بخش همه یه جورایی حال ندارن و وقتی دارن خداحافظی می‌کنن،‌با گریه از هم جدا میشن. در عوض این طرف انتظار بدرقه‌کنان که توی چشمشون یه برق شادی خاصی موج می‌زنه جلوه خاصی به فرودگاه میده. وقتی هم که مسافر از راه می‌رسه دیگه شور و شوق و گاهی اشک شوق و بعد هم خوشحال و خندان فرودگاهو ترک می‌کنن. دیشب مامان و برادر و زن برادر و برادرزاده احسان از آمریکا اومدن تا برای 3 هفته بیان ایران. منم فرودگاه بودم. واقعا خیلی حال میده وقتی که یکی میاد. احسان هم که خیلی خوشحال بود که برای اولین بار برادرزاده‌اش رو میدید. این عکس رو هم به خاطر اینکه خیلی قشنگه می‌ذارم توی وبلاگ.

تا بعد...                                                                                                           

اوضاع و احوال کار


کارای شرکت بدجوری سنگین شده. وقتی که موعد تحویل چیزی می‌رسه همه توی تکاپو هستند تا بتونند همه چیزو به موقع برسونند. منم به عنوان یکی از اعضای شرکت و معاون مدیر فنی شرکت این روزها فشار زیادی رو تحمل می‌کنم. در کنار کار پروژه فوق لیسانس که در حال مونتاژ یکی از قسمتهاش هستم و همینطور به عنوان مدیر اجرایی پروژه رادیو 15 گیگاهرتز که مشغول پیشبرد کارهای رادیو 15گیگاهرتز هستم، باید در آماده سازی رادیوی 8 گیگاهرتز هم کمک کنم. ساختن بخش برنچینگ، تست بردهای
RF و ... هم به کارهام اضافه شده. مونتاژکار شرکت اینقدر سرش شلوغ شده که وقت نمی‌کنه بردهای ما رو بزنه. این بود که دیگه برای اولین بار آستین‌ها رو بالا زدم و اقدام به مونتاژ برد SMD کردم. اونم قطعاتی با فوت پرینت 0603 اونایی که این کاره هستند می‌دونن مونتاژ اینجور قطعات چقدر سخته. خیلی خوب راه افتادم و تونستم یکی از بردها رو کامل مونتاژ کنم. حالا از این مسائل که بگذریم برای اینکه حین کار خسته نشیم سیستم صوتی آزمایشگاه رو ردیف کردیم و الان 2-3 روزه که توی آزمایشگاه آهنگ پخش می‌کنیم. امروز لابلای آهنگها یک ترانه از ابی رو که مدتها نشنیده بودم رو شنیدم. خیلی حس قشنگی بود. شعرشو می‌نویسم. به امید موفقیت همه یاوران همیشه مومن.

 

تو که دستت به نوشتن آشناست

دلت از جنس دل خسته ماست

دل دریا رو نوشتی

همه دنیا رو نوشتی

دل ما رو بنویس!

دل ما رو بنویس!

بنویس هر چه که ما رو به سر اومد

بد قصه‌ها گذشت و بدتر اومد

بگو از ما که به زندگی دچاریم

لحظه ها رو می‌کشیم، نمی‌شماریم!!

بنویس از ما که در حال سرابیم

توی این پاییز بد فکر بهاریم

انتخاب پرز به ریاست رئال‌،‌ ادامه تیره بختی‌های رئال

 

علیرغم اینکه تصور نمی‌کردم پرز با این رای قاطع به ریاست باشگاه سلطنتی رئال انتخاب شود برای بار دوم این اتفاق افتاد. این رای گیری که از بین نظر نزدیک به 31 هزار نفر انجام شده بود پرز با رای مطلق 92% به ریاست رئال انتخاب شد. پرز که با وعده آوردن فیگو از بارسا به رئال 4 سال پیش موفق شده بود به مصدر ریاست باشگاه رئال دست یابد،‌ در حالی مجددا به این سمت انتخاب شد که ضعیف‌ترین نتایج رئال طی بیست سال گذشته در زمان ریاست وی بدست آمده بود. باخت به بارسا در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو که این باخت جدا از جا ماندن از کورس قهرمانی از والنسیا٬ باختی بود که از سال 1997 رئالی ها در زمین خود به بارسا نداده بودند.باخت روال به بارسا با وجود ستارگان کهکشانی که نشان دادند همه پوشالی هستند، تاریک‌ترین نقطه کار این رئیس رئال مادرید است. داشتن 5 باخت متوالی در لالیگا که در تاریخ باشگاه رئال بی سابقه است در 5 هفته پایانی این فصل لالیگا بدست آمد. همچنین در فصل جاری آنها با وجود ستارگانی چون رونالدو، فیگو، بکهام، زیدان، روبرتو کارلوس، رائول و ... موفق به کسب هیچ جامی نشدند. آنها در 12 جامی که در زمان ریاست فلورنتزینو پرز می‌توانستند کسب کنند تنها 5 جام کسب کردند و این بازهم رکورد بسیار ضعیفی نسبت به سایر مدیر‌هاست.

از جمله سیاست‌های پرز،‌ جذب ستارگان بزرگ است. با همین سیاست هر سال یک ستاره بزرگ به جمع بازیکنان اضافه شد. البته این کار بیشتر جمع‌اوری بی‌غیرتانی چون فیگو، رونالدو و بکهام بود تا با ناسپاسی هر چه تمامتر نسبت به تیم سابق خود، به تیمی بیایند که آینده روی آن کاملا تاریک و مبهم خواهد بود. این سیاست که منجر به حذف ستارگانی چون مورینتس و همچنین ضعف مفرط خط دفاعی این تیم شد در این فصل کمر رئال را شکست و مطمئنا با سیاست‌های پرز این روند ادامه خواهد داشت.

با این حساب طرفداران رئال هم نشان دادند که چقدر باشعور و فهمیده هستند و چقدر به آینده تیم خود اهمیت می‌دهند. ظاهرا به مقام چهارمی لالیگا دل خوش کرده‌اند. البته انتظار بیشتری هم از تیمی که کلکسیونی از بی‌غیرتها مل فیگو، رونالدو و بکهام و همچنین مانکنهای تبلیغاتی چون بکهام که چیزی جز دردسر برای رئال و تیم ملی انگلیس نداشت، را جمع کرده وجود ندارد.

در نقطه متقابل بارسا که فصل قبل به افول خود پایان داد بی سر و صدا مشغول یارگیری است و در فصل بعد نشان خواهد داد که غول خفته اروپا در حال بیداری است.

راز بچه دار نشدن مورچه و پشه!



میگن یه بار یه پشه با یه مورچه ازدواج میکنه ولی این زوج بچه دار نمیشدن. علت رو بررسی می‌کنن مشخص میشه که مورچه شبا توی پشه بند می‌خوابیده!!

همدان

سلام به همه یاوران عزیز

 

سکوت تقریبا یک هفته‌ای منو ببخشید. فقط دیشب وقت کردم یه شعر واسه علت سکوتم بنویسم که خب خیلی متن شعر به علت سکوت من ربط داشت. البته همه دلیلش این نبود چرا که من سه شنبه عصر رفتم همدان و جمعه صبح هم برگشتم و از اونجا با وجود دسترسی به اینترنت به خاطر حسی که در شعر قبلی اومد نمی‌شد نوشت.

همدان بسیار عالی بود. هوای بسیار عالی مخصوصا شبا و مثل همیشه کنار مامان‌بزرگ و پدر بزرگ خوبم و بقیه مخصوصا سهیل و سپهر که کلی به ما حال دادن و موجبات خوش گذشتن ما رو همه جوره فراهم کردن. آقا سپهر که سنگ تموم گذاشتن و با تهیه یک عدد قلیون شبهای ما رو روشن کردن. باغ هم واقعا محشر و عالی بود. با زحمتهای داییم خیلی قشنگ شده بود. ما هم رفتیم یه کم بیل زدیم. حس خوبی بود. مسافرت خوبی بود واسه تازه شدن ولی حس کنونی من توی نوشته قبلیه. در ضمن از آقا فواد عزیزم تشکر می‌کنم که توی نظرات قبلی ما رو شرمنده کردن. امیدوارم که نوشته‌های ما قابل شما رو داشته باشه. عکس زیر هم صفای ما با قلیون توی یکی از شبها روی بالکن خونه مادربزرگه...

یا حق!