از اینکه نمی‌نویسم شرمنده. واقعا سرم بسیار شلوغه. ولی این شعرو با دقت بخونین. توی حال و هوای این شعر زیاد هستم. در ضمن آقا پویان مخلصیم دست از سر ما بردار!!

 

ای مهربانتر از برگ در بوسه های باران

بیداری ستاره در چشم جویباران

آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل

لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران

ای جویبار جاری زین سایه برگ مگریز

کین گونه فرصت از کف دادند بیشماران

گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم

بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران

بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز

زین عاشق پشیمان سر خیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند

دیوار زندگی را زین گونه یادگاران

 

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:01 ق.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:01 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد