مثل همیشه با خضوع همیشگی در را باز کرد و با یک روبوسی به داخل خانه راهنمایی کرد. وارد خانه که شدم، یاد خاطرههای گذشته با استاد در اینجا و همینطور خاطرات سر کلاس تازه میشد. واقعا نمیدونم که چه حسی است که من نسبت به استاد که نزدیک سی و پنج سال اختلاف سنی داریم، تا این اندازه احساس نزدیکی میکنم و اینقدر راحت با استاد ارتباط برقرار میکنم. بخاطر مشکلات زمانی که همیشه دارم(کمبود وقت دائمی) 2 سال شده بود که استاد سر نزده بودم ولی از طریق تلفن مدام جویای احوالش میشدم. ولی امروز را دیگر از دست ندادم و به سراغ استاد رفتم.
امروز روز جمعه خوبی بود بر خلاف دیشب که اصلا شب جمعه خوبی نبود. امروز بعد از فکر کنم دو سال رفتم دیدن استاد خوب دوران دبیرستان، جناب استاد هراتی. هر وقت صحبت از دبیرستان میشه و معلمهاش من چهره 3 نفر سریع برام تداعی میشه. اولیش همین آقای هراتیه. دومی و سومی هم استاد اصلاح پذیر و سومیش هم آقای قهرمانیه که همه خاطراتی که ازش دارم خوب نیست. به هر حال استاد هنوزم با همون تواضع همیشگی خودش از ما پذیرایی کرد و یک گپ دو ساعته با استاد زدیم. واقعا دیدن یک همچین آدمهایی که به من و امثال من فقط مکانیک و فیزیک و ریاضی درس ندادند و خیلی چیزا مثل معرفت و عشق و ... از این عزیزان یاد گرفتم، به قدری برام خوشحال کننده است که برای هفتهای که در پیش دارم حسابی انرژی گرفتم. برای استاد هراتی و همه معلمهای خوبم آرزوی سلامتی دارم.
سلام من اولین نظر بعد مدتها :)
بعدشم خوشبحاله اون استادتون که شاگرد با مرفتی مثل شما داره و خوشبحال شما که استاد خوبی مثل ایشون دارین
خوش بگذره
درود بهزاد جان همواره موفق باشید .
weblog ت مثل خونه می مونه .آهنگشم گرمه .
واقعا آفرین...
خیلی لذت بردم...
استاد هنوز هم زن نداره؟
بابا بهزاد یک دستی بالا بزنید!
سلام بهزادی ... کم پیدایی
ایول!
بعد سالها وبلاگ بر و بچه ها رو نگاه می کردم (و حتی وبلاگ غبار گرفته ی خودم رو)
ناگهان دیدن این عکس حال خوبی بهم داد.
ایول عنایت الله. سلام منو بهش برسونین هرکدوم دیدینش.
من اون خاطره چاکرم مخلصم کردنت رو جلوی استاد همیشه یادمه. سال چهارم. چقدر استاد رو اذیت می کردیم تو از همه بیشتر .
ایول
دمت گرم بهزاد جان :)یادش بخیر چقدر پیر شده این بنده خدا