از دوستان عزیز که میان اینجا سر میزنن و میبینن چیزی اضافه نشده شرمندهام. راستش یه کم میزون نیستم. اگه بخوام حالمو شرح بدم شاید خودم نتونم. ولی این شعر بهترین چیزیه که وضعیت منو شرح میده.
بس که وفا ز خار و گل دید دل رمیدهام
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیدهام
شمع طرب ز بخت ما آتش خانهسوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریدهام
حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود
تا تو ز من بریدهای من ز جهان بریدهام
تا به کنار من بدی٬ بود به جان قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیدهام
چون به بهار سر کنم لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیدهام
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراغ تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیدهام
بهزاد جان واقعا از اینکه به فکر ما بودی و سایت رو آپدیت کردی ممنونم. این شعرت هم ما رو نابود کرد
سلام آقا بهزاد
آقا نیبینم غمت رو.......
خیلی حال کردم با این شعر ولی اینو لامصب همایون چی
خونده!!!!
ایشاالله همچین شاد و سر مست ببینمت
تا بعد
بهزاد خان از دست ما که کاری بر نمی یاد جز این دو بیت که تقدیم به تو:
گر بر فلکم دست بُدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را ز میان
از نو فلک دگر چنان ساختمی
کآزاده به کام دل رسیدی آسان
بهزاد عزیز من تنها کاری که میتوانم برایت بکنم این است که دعا کنم به آرزوهایت برسی این نثر را هم به تو تقدیم میکنم
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت