از دوستان عزیز که میان اینجا سر میزنن و میبینن چیزی اضافه نشده شرمنده‌ام. راستش یه کم میزون نیستم. اگه بخوام حالمو شرح بدم شاید خودم نتونم. ولی این شعر بهترین چیزیه که وضعیت منو شرح میده.

 

بس که وفا ز خار و گل دید دل رمیده‌ام        
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده‌ام


شمع طرب ز بخت ما آتش خانه‌سوز شد      
گشت بلای جان من عشق به جان خریده‌ام


حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود               
تا تو ز من بریده‌ای من ز جهان بریده‌ام


تا به کنار من بدی٬ بود به جان قرار دل              
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده‌ام


چون به بهار سر کنم لاله ز خاک من برون      
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیده‌ام


تا تو مراد من دهی کشته مرا فراغ تو           
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده‌ام

نظرات 4 + ارسال نظر
پویان جمعه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:26 ق.ظ

بهزاد جان واقعا از اینکه به فکر ما بودی و سایت رو آپدیت کردی ممنونم. این شعرت هم ما رو نابود کرد

امیر بایرنی جمعه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 04:43 ق.ظ http://fcbayern.co.sr

سلام آقا بهزاد

آقا نیبینم غمت رو.......

خیلی حال کردم با این شعر ولی اینو لامصب همایون چی

خونده!!!!

ایشاالله همچین شاد و سر مست ببینمت

تا بعد

آیدین جمعه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:41 ق.ظ

بهزاد خان از دست ما که کاری بر نمی یاد جز این دو بیت که تقدیم به تو:

گر بر فلکم دست بُدی چون یزدان

برداشتمی من این فلک را ز میان

از نو فلک دگر چنان ساختمی

کآزاده به کام دل رسیدی آسان

سپهر شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:19 ب.ظ

بهزاد عزیز من تنها کاری که میتوانم برایت بکنم این است که دعا کنم به آرزوهایت برسی این نثر را هم به تو تقدیم میکنم
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد