امروز بارون قشنگی میاومد! یادمه توی نوشته قبلی که در مورد باران نوشتم شعر زیبای فریدون مشیری با نام بوی باران رو براتون نوشتم. امروز من صبح پارک چیتگر بودم و با دوچرخه تو اون هوای رویایی رکاب میزدم. این بار نمیدونم چرا دلم میخواد با باران این شعرو بنویسم.
در ضمن از نظراتتون در مورد نوشته قبل ممنون. فکر کنم به زودی با استفاده از نظرات شما یه چیز تازه راجع به این مساله بنویسم. فعلا این شعرو تقدیم به همه مخصوصا آیدین میکنم. امیدوارم این بار تو نظرات یه کم ملایمتر برخورد کنه!
گرید به حالم کوه و در و دشت از این جدایی
مینالد از غم این دل دمادم فردا کجایی
سفر بخیر! سفر بخیر مسافر من!
گریه نکن! گریه نکن به خاطر من!
باران میبارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره میسپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم
شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم یادگاری
سردی این بوسه را پیوسته بر لب
قطره قطره اشک چشمم
میچکد با نم نم باران به دامن
بستهای بار سفر را
با تو ای عاشقترین بد کردهام من
رنگ چشمت، رنگ دریا
سینه من دشت غمها
یادم آید زیر باران
با تو بودم، با تو تنها
باران میبارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره میسپارد امشب
این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفتهای شاید بیایی از سفر
اما نمیشه باورمن
رفتنت را کرده باور
التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم
بلکه باران شوید از جانم گناهم
این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفتهای شاید بیایی از سفر
اما نمیشه باورمن...
این شعر و که تو میخونی یاد اون شب در پرویز میوفتم...چقدر زود میگذره...انگار دیروز بود..
در ضمن
بارون دوست دارم هنوز ...«بدون» چتر و سرپناه!
واقعا خیلی حال میده!
ممنونم که به یاد ما هم بودی. سعی می کنم این دفعه در نظراتم حتما ملایم تر باشم. اما فکر نکن ماهم بیغیم و شعر بلد نیستیم. اینم تقدیم به دختر همسایه
شکم دختر همسایه چو آمد به جلو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو!
خوشحالم که شکر خدا از فوتبال بیرون آمدی.در ضمن عنوان جدید وبلاگ ات خیلی قشنگه.
موفق باشی
عمو بهزاد ما مخلصیم !
ولی اگه یادت باشه میشه جای این شعر و هر چیزی مثل اونو که در عین زیبایی از آدم انرژی میگیره رو با چیزای دیگه پر کرد .مثل:ای گل رویایی ای مظهر زیبایی تو ....!!
ولی راستش خیلی با این شعر همونطور که احسان گفت خاطره داریم . یادش بخیر!!